سفارش تبلیغ
صبا ویژن







 

   درباره ی برنامه ی به اصطلاح مناظره…

فهم من از برنامه به اصطلاح مناظره ی کاندیداها:
ساختار مضحک و سوال برانگیز مناظره تلویزیونی که همه ی توان کارشناسی تلویزیون را زیر سوال برد، صدای برخی کاندیداها را درآورد و البته بقیه ی کاندیداها را به واکنش های فراکلامی وادار کرد:
اول: رضایی، عارف و روحانی روش پرخاش را در پیش گرفتند و تلاش کردند تمایز خود با دیگر کاندیداها را در واکنش های اعتراضی نشان دهند. آنها طبعاً بیش ازآنکه بدنبال اعلام اعتراض خود نسبت به ساختار مناظره ها باشند، بدنبال اعلام تمایز و فاصله ی خود با رسانه ی ملی به عنوان شاخص نهادهای حاکمیتی بودند. البته در این واکنش رضایی موفقتر از بقیه عمل کرد. رضایی در ادبیات و منش تلویزیونی اش نه تنها بدنبال اعلام تمایز و استقلالش از جریان های سیاسی است که حتی هر از گاهی از روش جمهوری اسلامی در تمام این سال ها هم فاصله میگیرد. تاکید بر اینکه او اقتصاد صد ساله ایران را مطالعه کرده و حذف مقطع انقلاب اسلامی به عنوان یک نقطه تاریخی متمایز در تحلیل هایش، از نکات قابل تامل در رفتار تلویزیونی رضایی است.
دوم: ولایتی و قالیباف به سرعت دریافتند که نمی توانند مانند سه نفر پیشین از رسانه ی ملی انتقاد کنند. آنها نمایندگان جریان محافظه کار بودند و طبعاً می بایست رفتاری نشان دهند که نه سیخ بسوزد و نه کباب. قالیباف و ولایتی به روشنی سعی کردند تمایزشان را در جدی گرفتن مباحث به رخ بکشند. قالیباف در تمام طول برنامه ی 4 ساعته لبخندش را روی صورتش حفظ کرد و با لحنی محکم و جدی به سوالات پاسخ داد. ولایتی هم سعی کرد به اعتراض ها بی تفاوت باشد و در پاسخگویی به سوالات از قالیباف عقب نماند. این دو حتی زمانی که واقعاً سوال ها، بی مبنا و کم اهمیت بود، بی نهایت جدی بودند و پاسخهای مفصل می دادند. این رفتار رسمی و اداری، استعاره ی شاگرد اول های کلاس را به ذهن متبادر می کرد.
سوم: حداد عادل با قدی خمیده و رفتاری نرم، مناظره را به بزمی دوستانه بدل کرده بود. او نه تنها اعتراضی نکرد که سعی کرد با مطایبه بقیه را هم به بزم خود دعوت کند. استناد او به برخی اشعار و خنده ها و مکث های بامزه اش کنتراست جالبی را با جدیت و خشکی اداری قالیباف و ولایتی درست کرده بود. او هر ازگاهی سری می چرخاند و با بغل دستی اش شوخی هم میکرد. حدادعادل ترفند عادی سازی را در آن شرایط انتخاب کرده بود. ترفندی که به شعارش هم می خورد.
چهارم: سعید جلیلی شاگرد بی حوصله ی کلاس بود. گاهی انگشتش را زیر چانه اش میزد و گاهی دست به سینه می نشست و با این رفتارهای فراکلامی آشکارا به همه می فهماند که نه حوصله ی این برنامه و این سوالات را دارد و نه حوصله ی رفتارهای اعتراضی را؛ رفتار فراکلامی سعید جلیلی و پاسخهای کوتاه و ازسر بی حوصلگی اش همان منش ضدرسانه ای او را بیاد می آورد. مخاطب احساس میکرد او کارهای مهمتری دارد که باید به آنها برسد و حالا تلویزیون با این شو بچه گانه مزاحمش شده است.
پنجم: درباره ی غرضی حرفی ندارم…



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :وحید یامین پور::نظرات دیگران [ نظر]
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی